بارها به خانوادم گفتم همیشه میگفتند تحمل کن جوری رفتار میکردند که خودمم باورم شده بود صد در صد مشکل از خودمه! تا یکبار خسته شدم قهر کردم و رفتم خونه پدرم بچم حدود ۴ سالش بود اونا هم ما رو نمیخاستن شوهرم گفت بچه رو بهت نمیدم با خودم گفتم کسی که منو نمیخواد بزار حداقل بچم پیشم باشه برگشتم نه اعتماد بنفسی برام باقی مونده بود نه حمایتی داشتم و نه درآمدی
شوهرم سالها پیش به من خیانت کرد آدمی که بهش اعتماد داشتم همیشه میگفت از دیوار کسی بالا نرو تا از دیوار بالا نرن! خودش با زن متاهل بود حالا بماند شوهره اون زنه یکی بود مث خودش،هرزه میخاست طلاق بگیره و با این ازدواج کنه حتی فهمیدم خیلی اصرار به رابطه ج قبل از طلاقش داشت شوهرم خیلی منو اذیت کرد منِ بیخبر تا کلمه ای میگفتم به باد کتک میگرفت خیلی بد میزد منم فکر میکردم خودم مقصرم خدا ازش نگذره خانوادشم طرفش بودن وبلاگتو خوندم و سردرددلم باز شد حالا سالها گذشته اون هرزه رفته و ما هنوز زن و شوهریم اعتماد و احساسم ویران شده نمیتونم بهش تکیه کنم همش فکر میکنم چجوری دلش اومد با من اینکارو کنه اگر دنیا رو به پام بریزه بهترین و مهربونترین مرد دنیا هم بشه هیچوقت دلم باهاش صاف نمیشه ازش نمیگذرم خدا هم نگذره
اگه کتکت هم میزد چرا ازش جدا نشدی؟
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
در مورد جوابت به کامنت یکی از دوستان:
برام جالبه کتک خوردن و آسیب فیزیکی رو یک تلنگر به سمت طلاق تلقی میکنی، ولی فشار روانی و آسیب روحی که خودت درش هستی رو نه
اسیب فیزیکی همیشه با اسیب روحی هم همراهه. ادمی که میزنه بیمار روانیه. توی خوشی کسی به کسی کتک نمیزنه
نمیدونم شاید اگر جراتشو داشتم طلاق میگرفتم اما جراتشو نداشتم میترسیدم از همه چی و همه کس
مثل کسی که نه راه پس داره نه راه پیش
:(
بارها به خانوادم گفتم همیشه میگفتند تحمل کن جوری رفتار میکردند که خودمم باورم شده بود صد در صد مشکل از خودمه!
تا یکبار خسته شدم قهر کردم و رفتم خونه پدرم بچم حدود ۴ سالش بود اونا هم ما رو نمیخاستن شوهرم گفت بچه رو بهت نمیدم
با خودم گفتم کسی که منو نمیخواد بزار حداقل بچم پیشم باشه
برگشتم
نه اعتماد بنفسی برام باقی مونده بود نه حمایتی داشتم و نه درآمدی
الهی امین
دعا کن خوشبخت بشه و یکی بیاد تو زندگیش و دست از سر شوهرت برداره.واسش خیر بخواه
کاش بیشتر بیای بنویسی ،از استرس هات ،ترس هات ،حس و حالت .با نوشتن آدم تخلیه میشه ،نریز توی خودت
شوهرم سالها پیش به من خیانت کرد آدمی که بهش اعتماد داشتم همیشه میگفت از دیوار کسی بالا نرو تا از دیوار بالا نرن! خودش با زن متاهل بود حالا بماند شوهره اون زنه یکی بود مث خودش،هرزه میخاست طلاق بگیره و با این ازدواج کنه حتی فهمیدم خیلی اصرار به رابطه ج قبل از طلاقش داشت
شوهرم خیلی منو اذیت کرد منِ بیخبر تا کلمه ای میگفتم به باد کتک میگرفت خیلی بد میزد منم فکر میکردم خودم مقصرم خدا ازش نگذره خانوادشم طرفش بودن
وبلاگتو خوندم و سردرددلم باز شد حالا سالها گذشته اون هرزه رفته و ما هنوز زن و شوهریم
اعتماد و احساسم ویران شده نمیتونم بهش تکیه کنم همش فکر میکنم چجوری دلش اومد با من اینکارو کنه اگر دنیا رو به پام بریزه بهترین و مهربونترین مرد دنیا هم بشه هیچوقت دلم باهاش صاف نمیشه ازش نمیگذرم خدا هم نگذره
اگه کتکت هم میزد چرا ازش جدا نشدی؟