پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

ارزوی خوشبختی

اقدس ایشالله یه شوهر خوشگل و پولدار و خوب و همه چیز تموم گیرت بیاد. باهاش ازدواج کنی.

بعد مثلا وقتی داری توی رختخواب با شوهرت عشق بازی میکنی ببینی اسم یک عنتر افتاد روی گوشی شوهرت.

ان لحظه با تمام وجودت اتیش بگیر

نظرات 7 + ارسال نظر
فاطمه :) یکشنبه 5 اسفند 1403 ساعت 02:00

در مورد جوابت به کامنت یکی از دوستان:

برام جالبه کتک خوردن و آسیب فیزیکی رو یک تلنگر به سمت طلاق تلقی میکنی، ولی فشار روانی و آسیب روحی که خودت درش هستی رو نه

اسیب فیزیکی همیشه با اسیب روحی هم همراهه. ادمی که میزنه بیمار روانیه. توی خوشی کسی به کسی کتک نمیزنه

مینا سه‌شنبه 9 بهمن 1403 ساعت 15:45

نمیدونم شاید اگر جراتشو داشتم طلاق میگرفتم اما جراتشو نداشتم میترسیدم از همه چی و همه کس
مثل کسی که نه راه پس داره نه راه پیش

:(

مینا سه‌شنبه 9 بهمن 1403 ساعت 15:41

بارها به خانوادم گفتم همیشه میگفتند تحمل کن جوری رفتار می‌کردند که خودمم باورم شده بود صد در صد مشکل از خودمه!
تا یکبار خسته شدم قهر کردم و رفتم خونه پدرم بچم حدود ۴ سالش بود اونا هم ما رو نمیخاستن شوهرم گفت بچه رو بهت نمیدم
با خودم گفتم کسی که منو نمیخواد بزار حداقل بچم پیشم باشه
برگشتم
نه اعتماد بنفسی برام باقی مونده بود نه حمایتی داشتم و نه درآمدی

مرجان یکشنبه 7 بهمن 1403 ساعت 21:38

الهی امین

تراویس بیکل یکشنبه 7 بهمن 1403 ساعت 19:44 https://travisbickle4.blogsky.com/

دعا کن خوشبخت بشه و یکی بیاد تو زندگیش و دست از سر شوهرت برداره.واسش خیر بخواه

sweet شنبه 29 دی 1403 ساعت 23:57

کاش بیشتر بیای بنویسی ،از استرس هات ،ترس هات ،حس و حالت .با نوشتن آدم تخلیه میشه ،نریز توی خودت

مینا چهارشنبه 26 دی 1403 ساعت 21:38

شوهرم سالها پیش به من خیانت کرد آدمی که بهش اعتماد داشتم همیشه میگفت از دیوار کسی بالا نرو تا از دیوار بالا نرن! خودش با زن متاهل بود حالا بماند شوهره اون زنه یکی بود مث خودش،هرزه میخاست طلاق بگیره و با این ازدواج کنه حتی فهمیدم خیلی اصرار به رابطه ج قبل از طلاقش داشت
شوهرم خیلی منو اذیت کرد منِ بی‌خبر تا کلمه ای میگفتم به باد کتک می‌گرفت خیلی بد میزد منم فکر میکردم خودم مقصرم خدا ازش نگذره خانوادشم طرفش بودن
وبلاگتو خوندم و سردرددلم باز شد حالا سالها گذشته اون هرزه رفته و ما هنوز زن و شوهریم
اعتماد و احساسم ویران شده نمیتونم بهش تکیه کنم همش فکر میکنم چجوری دلش اومد با من اینکارو کنه اگر دنیا رو به پام بریزه بهترین و مهربونترین مرد دنیا هم بشه هیچوقت دلم باهاش صاف نمیشه ازش نمیگذرم خدا هم نگذره

اگه کتکت هم میزد چرا ازش جدا نشدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد