پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

یک خاطره ی سیاه

امروز پیرو سوال بچه م در مورد پنچر شدن ماشین پرت شدم به چند سال پیش. یک روز که تلخیش رو هنوز در اعماق وجودم حس میکنم. 

من باردار بودم، اون موقع رابطه من و همسرم به شدت پر تنش و سرد و تلخ بود. دچار خونریزی شده بودم. رفته بودیم بیمارستان و استرس زیادی داشتم. در راه برگشت از بیمارستان متوجه شدیم ماشین پنچره. کنار اتوبان سر ظهر گرما پیاده شدم تا شوهرم لاستیک رو عوض کنه. اونم روزه بود و توی گرمای ظهر خیلی اذیت شد. هیچ کلامی بینمون رد و بدل نمیشد. شوهرم رو با یک من عسل هم نمیشد تحمل کرد.... خیلی روز بدی بود.... من مسبب روابط خیلی بد خودم و شوهرم در اون روزها رو فقط و فقط اقدس خاک بر سر میدونم. کثافت بگیره زندگیت رو که زندگی من رو چندین سال تلخ کردی. و ذره ای از اون کثافت زندگیت به سمت من و بچه هام نیاد الهی. 

جایی که اقدس نیست

یه وقتهایی یک سری تفریحات و مسافرت هایی پیش میاد میریم که میدونم اقدس در حال حاضر اصلا نمیتونه چنین سفرهایی با شوهرم بره. 

وقتی در اوج سرخوشی در چنین تفریحاتی هستم با خودم میگم: اقدس دلت بسوزه. تو کجایی الان. خدا رو شکر که نمیتونی اینجوری با شوهرم خوش بگذرونی. ایشالله هیچ وقت هم نتونی. چه قدر خوبه که تو اینجا نیستی....