امروز پیرو سوال بچه م در مورد پنچر شدن ماشین پرت شدم به چند سال پیش. یک روز که تلخیش رو هنوز در اعماق وجودم حس میکنم.
من باردار بودم، اون موقع رابطه من و همسرم به شدت پر تنش و سرد و تلخ بود. دچار خونریزی شده بودم. رفته بودیم بیمارستان و استرس زیادی داشتم. در راه برگشت از بیمارستان متوجه شدیم ماشین پنچره. کنار اتوبان سر ظهر گرما پیاده شدم تا شوهرم لاستیک رو عوض کنه. اونم روزه بود و توی گرمای ظهر خیلی اذیت شد. هیچ کلامی بینمون رد و بدل نمیشد. شوهرم رو با یک من عسل هم نمیشد تحمل کرد.... خیلی روز بدی بود.... من مسبب روابط خیلی بد خودم و شوهرم در اون روزها رو فقط و فقط اقدس خاک بر سر میدونم. کثافت بگیره زندگیت رو که زندگی من رو چندین سال تلخ کردی. و ذره ای از اون کثافت زندگیت به سمت من و بچه هام نیاد الهی.
یه وقتهایی یک سری تفریحات و مسافرت هایی پیش میاد میریم که میدونم اقدس در حال حاضر اصلا نمیتونه چنین سفرهایی با شوهرم بره.
وقتی در اوج سرخوشی در چنین تفریحاتی هستم با خودم میگم: اقدس دلت بسوزه. تو کجایی الان. خدا رو شکر که نمیتونی اینجوری با شوهرم خوش بگذرونی. ایشالله هیچ وقت هم نتونی. چه قدر خوبه که تو اینجا نیستی....