پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

رگ خواب

فیلم رگ خواب رو دیدین؟

عاقبت اکثر دخترایی که تن به صیغه میدن دقیقا مثل اون فیلمه...

ارزش خودتون رو حفظ کنید... نگذارید بهتون مثل یه فست فود نگاه بشه...

صیغه برای زنهایی هست که واقعا شرایط زندگی دائم ندارن... اخرین راه حل

بحث امروز

مدتها بود با شوهرم بحثم نشده بود. امروز یه چیزی توی گوشیش دیدم که به اقدس ربط داشت. یواشکی هم سر گوشیش نرفته بودم. خودش داده بود که زنگ به کسی بزنم...

اولش خیلی خودمو نگه داشتم که به روش نیارم چی دیدم... ولی یه جرقه کافی بود تا بهانه پیدا کنم و ناراحتیمو بروز بدم... و شد انچه نباید میشد... با هم کلی بحثمون شد 


منم فحش ها رو توی دلم روانه وجود بی وجود اقدس کردم... دختره ی فلان... زندگی و اعصاب منو به فنا داده

اینستاگرام

قبلا هر روز و هر روز اقدس اینستاگرام منو چک میکرد... اما مدتیه دیگه چک نمیکنه! نمیدونم علتش چیه... شاید بی خیال من شده. مثلا ممکنه با باز کردن پیج من حرص میخورده. حالا تلاش میکنه پیجمو باز نکنه تا حرص نخوره!!

بدبینی

وقتی یک رابطه ی مخفیانه (یا نیمه مخفیانه) در زندگی همسر ادم باشه... ادم به کوچکترین امور هم حساس و بد بین میشه


چند روز پیش شوهرم یهو جلوی یک مغازه نقره فروشی توقف کرد و نگاهی به انگشترای عقیق انداخت. در حالی که خودش انگشتر عقیق داره و لزومی نداشت این کار رو بکنه!

خب اولین فکری که به ذهن من میاد اینه که داشته نگاه میکرده تا برای اقدس چیزی بپسنده! من چند مغازه جلوتر داشتم خرید میکردم... در تمام مسیر برگشت با خودم فکر میکردم برم یواشکی جیبهاشو بگردم ببینم چیزی خریده یا نه...


مشابه این اتفاق ساده در هفته بارها برای من میفته... البته الان که روابط حضوریشون کم شده خیلی کمتره. اوایل تقریبا هر کار کوچک رو به حساب اقدس میگذاشتم... کم کم متوجه و مطمئن شدم اغلبش ربطی به اقدس نداشته

وبلاگ قبلی

من قبلا یک وبلاگ خلوت داشتم که میرفتم حرفامو توش مینوشتم که سبک بشم. هیچ وقتم دنبال کلی خواننده نبودم. اون وبلاگ فقط یه دفتر خاطرات برام بود.

ولی متاسفانه وبلاگم از بین رفت. حتی آرشیوش رو هم ندارم.

اومدم اینجا وبلاگ زدم که در ادامه ی همون وبلاگ قبلی هروقت اتفاق جدیدی افتاد توش بنویسم.

اما یک سری خواننده هی اومدن اینجا و اصرار دارن وبلاگ منو غیرواقعی و سفارشی و کپی و اینجور چیزا بدونن! 

از طرفی یک سریا هم راجع به گذشته سوال میکنن... ازین بابت اگر حوصله کنم گاهی خاطره ای از گذشته مینویسم... هرچند که خیلی از خاطراتش تلخ هست برام و مرور کردنش حالم رو بد میکنه. ولی بعضی چیزا رو خواهم نوشت...

سوغات

یه مدتی بود فکر میکردم روابط اقدس و شوهرم خیلی سست شده و ممکنه که کات بشه... که یهو به طور خیلی اتفاقی متوجه شدم دقیقا عین سوغاتی که برای من از سفر اورده بود برای اقدس هم برده!!!! حالا اینکه چه طوری اونو مخفی کرده که من ندیدم هنوز برام جای سواله!!!

خلاصه که فهمیدم نه! همچنان روابطشون به قوت خودش باقیست و چه بسا همان قدر که برای من هزینه میکنه برای اقدس هم هزینه میکنه...

خیلی زور داره برام... در سختی های زندگی فقط من شریک باشم و در خوشی ها و کادوها و پول تو جیبی ها، اقدس هم شریک باشه...

حالا یه عده زن صیغه ای پیدا میشن میگن عوضش تو هر شب پیشش هستی

خب باهوش... من از اول با یه مردی ازدواج کردم که همیشه باهاش باشم دربست... قرار نبوده وسط راه مسافر بزنه... اون اقدس هم اگه ناراحته که شوهرش نصفه س... میخواست صبر کنه با یکی ازدواج کنه که براش تمام وقت نوبت بذاره

قسمت خوب کرونا

هر چه قدر کرونا باعث ازار و اذیت همه شد... ولی برای من یکی یه حُسن داشت

اینکه رابطه حضوری شوهرم با اقدس رو کم کرد... هرچند که تلفنی و اینترنتی مدام با هم در حال ارتباطن

اینک... پست موقت

تمام کامنت دونیم پر شده از اینکه تو خود اینک هستی!!!

بعضیاشو تایید کردم ولی یک سریاش که حرفای زشت توش بود رو تایید نکردم...

اگر حرفی با خانم اینک دارید برید تو وبلاگ خودش کامنت بگذارید. 

هیچ دلیلی نمیبینم بیام برای یک سری شکاکِ فحاش قسم و آیه بیارم و ثابت کنم من اینک نیستم. هر فکری دلتون میخواد بکنید. برام مهم نیست.

منم دعوتتون نکردم اینجا... خوشتون نمیاد؟... به سلامت

متهم اصلی

درسته که به اقدس به چشم یک مزاحم نگاه میکنم و خیلی بهش توی دلم فحش میدم... اما حقیقت اینه که مقصر اصلی رو شوهرم میدونم. اون بوده که باهام رو نبوده... مخفیانه و زیرزیرکی منو دور زده... و خیلی وقتا عملکرد بدی داشته

خیلیا معتقدن که اگه مردی یواشکی اقدام به صیغه یا ازدواج دوم میکنه... علتش اینه که زن و زندگی اولش رو دوست داره و نمیخواد اون زندگیش از هم بپاشه... شاید نیتشون درست باشه ولی باز هم عملشون رو توجیه نمیکنه. 

هنوز نتونستم با کار شوهرم کنار بیام. ترجیح میدادم به من بگه و بعد بره این کارو بکنه

چرا طلاق نگرفتم

من زندگی و همسرم را دوست داشتم. هرچند در حال حاضر علاقه ام خیلی کمتر و دلخوری هایم بیشتر است. اما هنوز به مرزی نرسیدم که به خاطر حضور یک مزاحم میدان را خالی کنم و زندگی ای که سالها برای ساختنش سختی کشیدم را دو دستی تقدیم یک مفت خور کنم! 

اقدس فعلا فقط یک زن صیغه ای هست. دستش به جایی بند نیست. سالهای اول که سرو کله ی اقدس پیدا شده بود، امید ضعیفی داشتم که بعد از مدتی برای همسرم تکراری شود و خودش از بلاتکلیفی خسته شود و ارتباطش را قطع کند. اما این اتفاق نیفتاد. انها سالهاست که صیغه هستند. شاید در اینده اقدس هووی رسمی من شود. شاید هم هیچ وقت این اتفاق نیفتد.


روزها و شبهای خیلی خیلی خیلی سخت و تلخ و بدی رو گذروندم. ولی به لطف خدا الان حالم نسبتا خوب است. گاهی با یک جرقه یاد ان روزهای بد و خاطرات جهنمی اش میفتم و روزم خراب میشود. ولی در کل فعلا روحیه ی خوبی دارم.

یک دلیل دیگر که هنوز مستحکم سرجایم هستم این بوده که اقدس در همه این سالها سعی نکرده من را اذیت کند یا بخواهد من را از زندگی شوهرم بیرون بیندازد. هرچند که اصل کار او(وارد شدن مخفیانه به زندگی یک مرد متاهل) بزرگترین اذیت و برایم نابخشودنی است.