میخواستیم برای عید توی باغچه مون یکم گل بکاریم. دیروز به شوهرم گفتم بریم بازار گل، گل بخریم بیاریم. شوهرم گفت اقدس گفته خواستید گل بکارید فلان کارش بکنید بهتره!!!
منتظر نظر ایشون بودم.
شوهرمم نمیدونم چه فکری پیش خودش میکنه راجع به گل کاشتن تو باغچه مون هم میره با اقدس حرف میزنه.
احساس میکنم تو اکواریوم دارم زندگی میکنم. همه زندگیمو یکی داره میبینه...
چند روز پیش از لحاظ جن سی احساس نیاز میکردم. در نتیجه رفتم سراغ همسرم. یهو همسرم با استفاده از یک کلمه عجیب که من تا حالا نشنیده بودم ازم غیرمستقیم پرسید که من نیاز دارم که دارم این کارها رو میکنم؟! من خیلی جا خوردم. گفتم این کلمه یعنی چی؟! بعد حالم زیر و رو شد. حس کردم این اسم رمزشون برای رابطه با اقدسه... صریح هم بهش گفتم. گفتم من نمیدونم این که گفتی معنیش چیه. اسم رمزت برای اونوره اشتباهی به من گفتی!
خلاصه که گند خورد به حالم
کسی ازون خانم وبلاگ دوستانه خبر داره؟ دیگه نمینویسه. نکنه شوهرش یا هووش خفه ش کردن!!
چند شب پیش نمیدونم چی شد حرف اقدس به میون اومد. شوهرم بهم گفت تو خیلی حساسیت بیجا داری!! من همش مجبورم مراقب باشم تو برات سوتفاهم پیش نیاد. من خیلی کم با اقدس هستم ولی تو همش فکر میکنی من و اون همیشه با همیم.
و یکم ازین جور چرت و پرتا.
منم جوابشو ندادم. فقط گفتم فکر نکن اگه سکوت میکنم معنیش اینه که تو درست میگی...
سلام
ممنونم از احوال پرسی هاتون...
حالم خوبه الحمدلله... فقط خیلی سرم شلوغه. وقت نکرده بودم به اینجا سر بزنم. اتفاق قابل ذکری هم پیش نیومده که بگم.
فقط اینکه توی این مدت اقدس جراحی کرده و مشکلش حل شده.
همین.
ایام به کام...