پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

فرزندان قدر نشناس

عشق مادر به فرزند عشق یک طرفه س. هر مادری که به این نیت روی بچه ش سرمایه گذاری کنه که در اینده بچه عصای دستش بشه، باخته.

اما اینکه بچه ها در اینده قدر سختی هایی که مادر به خاطرشون تحمل کرده رو نمیدونن، توجیه مناسبی نیست که الان و اینده شون رو سیاه کنیم.

گاهی طلاق نگرفتن اسیب بیشتری برای بچه داره. اونوقت قضیه فرق داره

دوست دختر الاف

اقدس تو حالت بهم نمیخوره از خودت؟ فقط تبدیل شدی به زیرخواب... خیلی حقیری... واقعا بیچاره ای که پای همچین رابطه ای موندی

برو به درک

باهوش کی بودی تو؟

یه مدتی بود، اون اوایل که شوهرم نمیدونست من در جریانم که داره چه غلطی میکنه! هر وقت من میرفتم خونه مادرم، همون روز شوهرم میرفت پیش اقدس. علتش هم این بود که فکر میکرد من متوجه نمیشم چه ساعتی از سرکار رفته خونه و مثلا داره منو میپیچونه!! (به قول اینک، خنگ های دوست داشتنی!) اما غافل ازینکه من خیلی تیزتر از این حرفها بودم و میفهمیدم. شب که برای شام میومد خونه مامانم با قیافه برج زهرمار من مواجه میشد و چون خودش رو خیلی زرنگ فرض میکرد نمیدونست چرا من انقدر آشفته ام! 

اخرش دیگه خیلی زور زده بود به این نتیجه طلایی رسیده بود: فکر میکرد میرم خونه مامانم یکی منو پر میکنه و من اخلاقم گند میشه!!!! این همه هوش و درایتش از پهنا توی حلقم!


مظلوم

شوهرم چون وقت کمتری برای اقدس میگذاره همیشه یه حس عذاب وجدانی نسبت به کم کاریش داره! همش توی ذهنش حق رو به اون میده که از گرمای وجود شوهر کم بهره س

حالا انگار وقتی پیش منه چه قدر حضور پرشوری داره! اصلا شوهرم این رو در نظر نمیگیره که انتخاب من این نبوده که مرد من زندگیش رو با زن دیگه ای هم شریک بشه. ولی انتخاب اقدس این بوده. درسته که از سر ناچاری تن به این خفت داده. ولی شاید اگر من جای اقدس بودم (که هزاران بار خدا رو شکر میکنم که جای اون نیستم) بین تجرد ابدی و زندگی فعلی اقدس، احتمال 99 درصد تجرد ابدی رو ترجیح میدادم. حاضر بودم تو تنهایی بمیرم ولی زن مرد متاهل نشم. اونم چی؟ زن صیغه ای.... خیلی بدبختی اقدس... خدایا شکرت که من توی شرایط اون نیستم. 

با خودم فکر میکنم که شاید ترجیح میدم به جای اینکه شوهرم پیش من باشه و هیچ حضور موثری نداشته باشه و یک سره با اقدس پیام رد و بدل کنه، کلا یه وقتایی پیش اون باشه تا این حس مظلومت رو نسبت به اقدس نداشته باشه که دائم بخواد به اون حق بده.

ولی نمیدونم در عمل طاقتش رو دارم یا نه. شاید اگه واقعا این اتفاق بیفته رگ گردنم بزنه بالا...

خودت باش

وقتی یه مرد متاهل میره دنبال یک زن دیگه، یک سوال بی انتها میفته به جون زن اول که اون چی داره که من ندارم؟ اون چه مدلی حرف میزنه؟ چه مدلی راه میره؟ چه مدلی دلبری میکنه؟ چه مدلی لباس میپوشه؟ و و و و... 

ولی این سوال از اساس غلطه. هر ادم یک پکیج از یک سری خصوصیاته. وقتی مردی ازدواج دوم میکنه معنیش این نیست که از صفر تا صد خصوصیات زن اول متنفر بوده و صفر تا صد خصوصیات زن دوم رو می پرسته! نه. حتی ممکنه یه سری چیزایی که زن اول حس میکنه در وجود زن دوم حسن به حساب میاد، اصلا به چشم مرد نیاد. 

من که خودم اینا رو میدونم بازم هنوز که هنوزه توی ناخوداگاه ذهنم گاهی درگیر این سوال میشم. یکی از بیشترین مصادیقش، زیاد حرف زدن اقدسه. من کلا ادم پرحرفی نیستم. ازینکه میبینم اقدس این همه پیام به شوهرم میزنه کلافه میشم. همش برام سوال ایجاد میشه که این همه حرف رو از کجا میاره!! جالبه بگم شوهرم زیاد حوصله پرحرفیه زن ها رو نداره! اما با اینحال من گاهی به خودم میام میبینم به طور اتوماتیک دارم الکی الکی به شوهرم پیام های چرت و پرت میزنم که فقط از اقدس کم نیارم! یهو میگم: ول کن بابا. تو که میدونی شوهرت حوصله پرحرفی نداره. چرا داری منفعل عمل میکنی؟ خودت باش. بذار اقدس انقدر زر بزنه تا شوهر خسته شه گوشی رو بذاره کنار!

یه مدت نرمال میشم. دوباره توی یه شرایط بدی که قرار میگیرم یادم میره و میفتم توی یک رقابت یک طرفه ی مسخره که فقط باعث آزار خودمه و هیچ سودی نداره

دعای 23 صحیفه سجادیه

فرازی از دعای 23 صحیفه سجادیه:


بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،

و هر که علیه من اندیشه بد داشته باشد
او را از من بگردان،
و نیرنگش را از من دور کن،
و شرش را از من بازدار،
و مکرش را به گلوگاهش برگردان،
و سدّى در مقابلش بپا کن که چشمش را از دیدن من کور،

و گوشش را از شنیدن ذکر من کر سازى،
و دلش را به وقت سوء نیت در حق من قفل نمایى،

و زبانش را از گفتگو درباره من لال سازى،
و سرش را به گرز ذلّت بکوبى،
وعزتش را به ذلّت بدل کنى،
وبزرگیش را بشکنى،
و گردنش را به خوارى فرود آورى،
و کبریائیش را از هم بپاشى،
و مرا از همه ضرر و شر و طعن و غیبت و عیب جویى و حسد و دشمنى
و بندها و دامها و پیاده ها و سواره هاى او ایمن سازى،
زیرا که تو غالب غیر مغلوب و داراى قدرت بى نهایتی.

هل

صبح داشتم هل رو میشکوندم که توی قوری بندازم. ناخوداگاه شعر"عروس ما هل داره..." توی ذهنم پلی شد! شروع کردم باهاش زمزمه کردن. پرت شدم به روز عقدکنان خودم... چه قدر همه زنها و دخترهای فامیل شوهرم دوست داشتند بیان من رو از نزدیک ببینند. ببینند این دختر کیه که انتخاب فلانی بوده. اخه شوهرم ازون پسرهای سوگل فامیلشون بود و هست. کلی براش خواستگاری رفته بودن. همه قبولش داشتن(و دارن). همه منتظر بودن ببینن فلانی با این همه برو و بیا، با کی ازدواج میکنه!

بعدها خودش بهم گفت خانم سین (یکی از زن های باتجربه فامیلشون) که توی جلسات خواستگاری باهاشون میرفته، بعد از اینکه اومدن خواستگاری من، بهش گفته این دختره با همه اونایی که تا حالا رفتیم خواستگاریشون فرق داشت. 

با خودم فکر کردم، چی شد که تونستی با من اینکار رو کنی؟ من که انقدر نورچشمی خودت و فامیلات بودم. من که انقدر توی چشم خودت و فامیلات خوب و عالی بودم. همین الان هم اگه فامیل های شوهرم و همون خانم سین بفهمن شوهرم قصد داره زن دوم بگیره پشت من درمیان و تو روی پسر سوگلیشون وایمیسن. (ولی من قصد ندارم همچین کاری کنم. خودش هم فعلا تصمیمش اینه که هروقت قرار شد ازدواجش رو رسمی کنه، همه چیز مخفیانه باشه.) چی شد که اینجوری شد؟ خیلی خودبین هستی... خودخواه