پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

اینک

سلام

خیلیاتون گاهی پیام میگذارید و سراغ اینک رو از من میگیرید.


اینک حالش خوبه الحمدلله. مدتی هست که دختر بزرگش ارتباطش رو با خانواده از سر گرفته و متوجه اشتباهات و سوء تفاهمات شده. با همسر و فرزندش به خونه اینک رفت و آمد داره و الحمدلله روز های خوبی در کنار هم دارند.

اینک جان نتیجه صبوری هاش رو دید و همه بحران ها رو پشت سر گذاشت. امیدوارم ازین پس زندگی ارامی رو تجربه کنه...

روی مخ

دیروز نمیدونم چه خبر شده بود که باز شوهرم و اقدس یک سره مشغول چت بودن. یعنی هربار که شوهرم پیاماشو باز میکرد چشم مینداختم میدیدم اقلا 60،70 تا خط نوشته...نوشته...نوشته... لال بمیری! چی میگی این همه؟!!!!


حتی تا موقع خواب وقتی رفتم کنار شوهرم خوابیدم داشت به اقدس پیام میداد. من که اومدم پیشش دیگه مجبور شد گوشی رو بذاره کنار بخوابه.

حالا الان که شوهرم خونه نیست. عصر بیاد ببینیم قصه گفتنای اقدس تموم شده یا باز روی مخه.

ازت نمیگذرم که توی لحظه لحظه خلوت من و شوهرم حضور داری.


یکی از بزرگترین ارزوهام اینه که یه شوهر خیلی عالی برات پیدا بشه. دست از شوهر من برداری. بری ازدواج کنی. بعد شوهرت سرت هوو صیغه ای بیاره. یکسره مخل زندگیت باشه

ایشالله به حق امام رضا سرت بیاد