پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

بی تفاوت

یه مدته رفتم تو فاز بی تفاوتی. زندگیم دچار یکنواختی شده. و سرم گرم کارای خودم و کلاسهامه. کارهای خونه رو در حد ضرورت انجام میدم. زنانگی توم کمرنگ شده. شوهرمم بهم اعتراض میکنه با اینکه میدونم درست میگه، ولی انگیزه برای تغییر ندارم فعلا

شاید افسردگی فصلی گرفتم


خر خودتی

یه وقتا که شوهرم میره پیش اقدس، وقتی میاد خونه شروع میکنه چرت و پرت به هم بافتن که یه وقت من شک نکنم اونور بوده. اتفاقا از همین اسمون ریسمون بافتنش من میفهمم کجا بوده! با این کارش حالم رو دو برابر خراب میکنه. اینکه صرفا بدونم اونور بوده خودش یه بار منفی داره اینکه منو خر فرض میکنه یه بار منفی مضاعف داره برام. حالمو میگیره با این رفتاراش

مقام رضا

من متاسفانه سالک نیستم. این متن رو که دیدم یاد یه عده افتادم که میگن شماها فکر میکنید خدا خواسته تو این دنیا زجر بکشید!! 


#مولانا

#کریم_زمانی

کتاب #میناگر_عشق


رضا از مقامات عالی سلوک بلکه آخرین آنهاست و نیل بدان برای هر سالکی میسر نیست.


رضا میوهٔ درخت عشق و محبت است. کسی که بدین مقام منیع می رسد از دل و جان معتقد می شود که در قسمت ازلی خطا و زَلَلی نرفته و هرچه بر او می رسد خیر محض است 


غزالی می گوید یکی از 

نشانه های عشق و محبت این است که آدمی به خاطر معشوق و محبوب خود ناملایمات و بلاها را به جان بخرد.


عارفان ربّانی گفته اند که

 حقیقت و کُنه رضا این است که 

بنده رضای خود را با رضای حضرت معشوق معاوضه کند.

چنانکه از رابعه عدویّه پرسیدند 

چه وقت بنده به رضا می رسد؟ گفت:((آن گاه که هم نعمت و 

هم مصیبت او را شادمان کند)) 

خرسندی بنده از نزول بلا از آن روست که یقین دارد که بلا 

برای اصلاح و تکمیل نفس او لازم است. 

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد

بوالعجب من عاشقِ این هر دو ضد.



نفرین

امروز شوهرم بعد از مزه مزه کردن حرف توی دهنش، دست و پا شکسته بهم گفت که اقدس یه مریضی گرفته. البته انگار با جراحی قابل درمانه. یه لحظه یاد همه نفرین هایی که علیهش کردم افتادم. چه قدر توی ناراحتیام گفته بودم ایشالله درد بی درمون بگیری یکم از کار خودم بدم اومد. حالا نمیگم الان نفرین های من بوده که باعث مریضیه اون شده. ولی با خودم فکر کردم دیدم من راضی به مریضی هیچ آدمی نیستم. ولی اینم بگم ازینکه فهمیدم اون مریض شده ابدا ذره ای ناراحت نشدم! حتی یکم ازینکه رفت و امدش با همسر کمتر خواهد شد خوشحالم شدم! ما از باطن اتفاقات عالم بی خبریم. نمیتونم مطمئن بگم که این سزای کاریه که با من کرد! شاید نباشه. ولی در هر صورت یه تلنگر بهم زد که سلامتی کسی رو نفرین نکنم. مرگ شاید نفرین بهتری از درد باشه! ادمها بالاخره یه روز میمیرن. اگر زودتر بمیرن آزارشون زودتر برداشته میشه. اما اگر درد داشته باشن دنیا جای بدتری میشه.