پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

برگه مشخصات

چند ماه پیش یه پست گذاشتم در مورد اینکه یه بذگه حاوی مشخصات اقدس توی کاغذ باطله ها پیدا کردم.

هر چندوقت یکبار میرفتم سر باکس کاغذ باطله ها تا ببینم شوهرم اون برگه رو معدوم کرده یا نه! اما چون کاغذش مناسب استفاده مجدد نبود انگار هربار که شوهرم میرفته کاغذ برداره اون رو برنمیداشته و متوجه نمیشده چیه!

امروز بعد از چند وقت رفتم چک کردم و دیدم کاغذه روی کاغذ باطله ها نیست. شروع کردم به گشتن لای کاغذها تا ببینم رفته اون زیر یا شوهرم معدومش کرده. اما نبود. گویا واقعا شوهرم محوش کرده!

اتفاقا قاطی کاغذها یک نسخه دیگه از همون پیدا کردم!!! تاریخش رو نگاه کردم و دیدم دقیقا مربوط به همون روزهاییه که من در اوج اوج اوج روزهای اشفتگیم بودم. روزهایی که اتفاقا اقدس و شوهرم هم توی اوج اوج خوشی بودن. حال بد اون روزام به مغزم هجوم اورد. عین یک ادم دیوونه یک کاغذ رو گرفته بودم روبروم و به کاغذه با صدای بلند فحش میدادم! (شانس اوردم بچه ها خونه نبودن!) بعد هم چند تا نفرین آبدار حواله اقدس کردم.

حالا باید ببینم اون برگه رو کی شوهرم پیدا میکنه تا معدوم کنه!

برچسب زدن

هرکس یه کوچولو مطالب روانشناسی خونده باشه میدونه که یکی از مشکلات زوج ها در مشاجرات برچسب زدن و تعمیم دادن آن هست. شاید خود فرد هم بدونه برچسب زدن کار اشتباهی هست اما توی دعوا ذهن آدم یاری نمیکنه گاهی. مثلا یکی از زوجین به دیگری مدام بگه تو شلخته هستی. تو گیجی و غیره...

راستش همسر من متاسفانه این کار اشتباه رو معمولا توی مشاجراتمون انجام میده. قاعدتا من هم ناراحت میشم. و ناخوداگاه اون لحظه این میاد توی ذهنم که لابد داره من رو با اقدس مقایسه میکنه و فکر میکنه اقدس اینجوری نیست.

بعد به جای تمرکز روی کار خودم، فکرم میره سمت اینکه شو و اقدس با هم زیر یک سقف نرفتن و دیکته نانوشته غلط نداره. کاش یه جوری اخلاق های بد اقدس برای شوهرم آشکار بشه. یا تو دلم میگم حالا برو با اقدس جونت زندگی کن ببینم اون چه گو...ی به سرت میخواد بزنه...

با اینکه اصل دعوامون هیچ ربطی به اقدس نداره اما اخرش برای من با اقدس تموم میشه. همش فکر میکنم ایراداتی که شوهرم از من میگیره باعث میشه اقدس تو چشمش بی عیب بیاد... خودم هم میدونم در واقعیت اینجوری نیست و هر ادمی ایرادات خودش رو داره. ولی بازم این مقایسه ای که در اخر خودم رو بازنده میکنم همیشه بعد از هر دعوا آزارم میده.

اقدس ها

یکی از آشنایان(خانم) مدتی هست درگیر طلاق هست. شوهرش با یک زن صیغه کرده و قرار هست بعد از طلاق دادن این خانم اون زن رو دائم کنه. به طور اتفاقی فهمیدم اون زن صیغه ای هم اسم اقدس هست! بچه های زن اول به زن باباشون میگن اقدس جون! 

چند وقت پیش تر هم یه فیلم میدیدم که شخصیت منفی فیلم اسمش همون بود...

کلا نسبت به اون اسم آلرژی پیدا کردم. هروقت این اسم رو میشنوم تو دلم میگم خاک تو سر همه ی اقدس ها!


جالبه که بگم این اسم قبلا یکی از اسم های مورد علاقه من بود! 

خواب 3

دیشب باز خواب اقدس رو دیدم. خواب میدیدم شوهرم یه فیلم ازش نشونم داد. خیلی خوشگل بود. قدبلند و سفید با صورت گرد. خیلی ناراحت شدم که اقدس از من خوشگلتره!! توی خواب هم تو دلم به شوهرم فحش میدادم! فحش میدادم که چرا با یکی که از من خوشگلتره ازدواج کرده که من سرخورده بشم!!

بعدش انگار قرار بود یه جایی بریم که اقدس هم میخواست بیاد!! داشتم بهترین لباس هام رو میپوشیدم. میخواستم ارایش هم بکنم که جلوی اون خوشگلتر از چیزی که هستم به نظر بیام


در واقعیت من اینجوری نیستم که از قیافه خودم ناراضی باشم نمیدونم چرا توی خواب حس میکردم از لحاظ قیافه کمتر از اونم!


وقتی بیدار شدم و فهمیدم خواب میدیدم خیلی خوشحال شدم!

تفسیر زندگی انسان 2

پست تفسیر زندگی رو که گذاشتم بیشتر افراد در کامنت و خصوصی با حرفم ابراز موافقت کردند. اما چند نفری هم مخالف بودند و مسخره کردند و حتی توهین کردند. قصد نداشتم بحثش رو ادامه بدم و کسی رو قانع کنم. اما امروز صبح که داشتم قرآن میخوندم به ایه ای رسیدم که دقیقا جواب بعضی افرادی بود که با حرفم مخالف بودند. گفتم حتما این نشونه ای هست که بیام مستدل حرفم رو ثابت کنم.

ایه 94 و 95 سوره اعراف

ترجمه:

94 ـ و ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر این که اهل آن را به ناراحتى ها و خسارت ها گرفتار ساختیم; شاید بازگردند.

95 ـ سپس (هنگامى که این هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نیکى را به جاى بدى قرار دادیم; آن چنان که فزونى گرفتند، (و مغرور شدند) و گفتند: «(تنها ما نبودیم;) به پدران ما نیز ناراحتى هاى جسمى و مالى رسید». چون چنین شد، آنها را ناگهان گرفتیم (و مجازات کردیم)، در حالى که نمى فهمیدند.


اگر خدا و آخرت رو قبول داریم دو حالت داره یا مسلمان هستیم یا غیرمسلمان. در مورد غیرمسلمان ها بحثی نیست. آموزه های دینی خودشون رو دارند. اگر مسلمانیم یعنی قرآن رو قبول داریم. اگر قرآن رو خونده باشیم و توی ایاتش تدبر کرده باشیم از این دست ایات توی قران زیاد دیدیم. و بقیه حرفهای دیگه هم که توی اون پست گذاشته بودم هم توی قران هست.

حالا وجدان خودمون رو قاضی کنیم ببینیم میخواهیم حرف قران رو قبول کنیم یا دوست داریم جوری که خیلی گوگولیه برای خودمون تفسیر کنیم. همون خدای مهربونی که عشق رو افریده توی قرآنش از جهنم هم حرف زده. نمیشه آیات قرآن رو گزینشی قبول داشته باشیم.

ازار روحی

همونطور که قبلا گفتم سالهای اولی که شوهرم با اقدس صیغه کرده بود من خیلی خیلی از نظر روحی اشفته بودم. خیلی روزها و شبهای بدی رو گذروندم.

الان تقریبا به یک وضعیت ثبات و نسبتا ارومی رسیدم. اما حالا به خاطر مشکلاتی که برای شوهرم در خارج از خانه در جریانه شوهرم خیلی از نظر روحی به هم ریخته هست. با اینکه از وضعیت موجود ناراحت هستم ولی ته دلم خیلی خنک میشه وقتی میبینم چوب خدا صدا نداره و شکنجه روحی ای که من قبلا شدم الان داره به سر خودش میاد! ازینکه کلی هزینه اضافه و بی حاصل داره میکنه برای حل اون مشکل حالم جا میاد! 

سادیسم دارم!

تفسیر زندگی انسان

اون چیزی که تو دنیای امروز تبلیغ میشه اینه که چه کار کنیم توی زندگی بیشتر لذت ببریم. اسایش بیشتری داشته باشیم. مال اندوزی کنیم. ازدواج موفق داشته باشیم. بچه های نابغه و....

اما واقعیت زندگی ای که خدایی که ما رو افریده برامون خواسته این نیست. اموزه های دینی که صراحتا در قران امده برعکس اینهاست. از مالت صدقه بده و انفاق کن. لذت حرام انجام نده. روزی بچه هاتون رو ما میدیم. ما شما رو توی سختی افریدیم!... تا برو بالاتر...به حضرت ابراهیم میگه برو سر  پسرت رو ببر! یعنی فرزندت که پاره تنت هست و جونت به جونش بند هست رو قربانی کن!!

خدا چی از ما میخواد؟ خدا میخواد ما توی این دنیا به هیچ کس و هیچ چیز دل نبندیم. اینجا نیومدیم خوش بگذرونیم و کیف کنیم. اصل زندگیمون مال اون طرفه. فقط اینجا قراره ازمایش بشیم که به خودمون ثابت بشه چند مرده حلاجیم. قراره از لذت ها دل ببریم. حالا کنارش چهارتا لذت کوچیک هم هست که نپوسیم. لذت خوردن. ازدواج. فرزند. سفر. و غیره...

هیچ کس توی این دنیا در خوشی مطلق نیست. حتی اون کسی که به نظر ما هیچ مشکلی تو زندگیش نداره اون هم به خاطر محدودیت های دنیا رنج هایی رو تحمل میکنه.

حالا هرچی خدا کسی رو بیشتر دوست داشته باشه اینجا کمکش میکنه بیشتر از دنیا دل ببره. پس سختی های بیشتری بهش میده که راحتتر دلش بخواد از تعلقات دنیا دل بکنه بره به سمت خدا. 

یکی از تعلقات دنیا همسر هست... من خیلی همسرم رو دوست داشتم. خدا یک کاری کرد عشق به یک ادم از دلم بیرون بره. دل فقط جایگاه خداست.... به کسی جز خدا نباید دل بست...


پ.ن: این حرف ها رو از خودم درنیاوردم. همه ش از متن قرانه. و من درکشون کردم. طوطی وار لقلقه زبانم نیست. ولی گاهی فراموش میکنم. نیاز به تذکر دارم