پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

فقط به خاطر من!

امروز عید قربان بود. همسر داشت برای افراد مختلف پیام صوتی میگذاشت و عید رو تبریک میگفت.

یکی از وویس ها که توش نسبتا نیمه رسمی صحبت کرد رو نفهمیدم کی بود. گفتم نکنه برای اقدس بوده؟ مثلا این مدلی حرف زده من نفهمم کیه!

دلم طاقت نیاورد و اخر بهش گفتم. گفتم اون پیام رو برای اقدس فرستادی؟ لبخند زد گفت نه! با اون که اینجوری حرف نمیزنم

گفتم: فکر کردم جلوی من اینجوری باهاش حرف زدی

شوهر: من مراعات تو رو میکنم جلوت باهاش حرف نمیزنم.

چیزی که ادامه ی ماجرا بود سکوت ظاهری من بود... ولی در واقع توی دلم داشتم با صدای بلند فریاد میزدم: احمق... اگه میخواستی مراعات منو کنی کلا نباید همچین غلط اضافه ای میکردی... تلفن حرف نزدنت در برابر اصل کارت یه قلقلک حساب میشه

مثل کسی که یک نفر رو از پنجاه تا پله هول داده باشه پایین. پاگرد آخر هم ده تا پله داره. برگرده بگه ازون ده تا پله هولت ندادم که یه وقت چیزیت نشه!!!

تو یک بی شعور هستی... الهی اقدس قربون من و بچه هام بشه

نظرات 6 + ارسال نظر
مریم جمعه 1 مرداد 1400 ساعت 13:38

برای من خیلی عجیبه زندگی شما و اینک !!ببخشید البته!! اما خیلی رسمی هستید با همسراتون رودرواسی با هم دارید حرفاتونو نمیگید .انگار بیشتر رابطه رئیس و مرئوس باشه تا رابطه همسری .

اتفاقا همیشه به اینک غبطه میخورم که حرفاشو به شوهرش میزنه!

مریم جمعه 1 مرداد 1400 ساعت 13:34

به شوهرت گفتی در صورتی میتونه توقع داشته باشه تو حق هیچ اظهار نظری در مورد تجدید فراشش داشته باشی که روز اول خواستگاری با شما بیانش کرده باشه و شما هم قبول کرده باشی ؟!فکر کنم شما با شرط تک همسری وارد زندگی ایشون شدی و کارشون نقض پیمان باشه.

مگی جمعه 1 مرداد 1400 ساعت 02:54

آمین به دعای آخر پست

negar جمعه 1 مرداد 1400 ساعت 00:33

بهش بگو همین حرفا رو.بذار بدونه عمق تعفن کارشو.بهش یاداوری کن که حلالش نمیکنی.

از نظر اون من هیچ حقی ندارم که بخوام در مورد تجدید فراش ایشون نظری بدم!

فریبا پنج‌شنبه 31 تیر 1400 ساعت 20:03

حس بدیه...حس خیلی بدیه... اینکه فکر کنی همون حسی رو که به تو داره به اونم داره... و خیلی وقتا قایمکی از تو باهاش رو به رو میشه... خیلی ببخشید چقدر اقدس بیشعوره... اخه نفهم با خراب کردن زندگی یه زن و بچه تو هیچ نفعی اززندگیت نخواهی برد... من اگه جای شما بودم اصرار میکردم منو ببره اقدسو نشونم بده یا میگفتم اگه نبری میرم طلاق میگیرم‌‌‌.... بدون حضور شوهرت... بعد تو اون دیدار محکم میزدم تو گوش اقدس میگفتم انشالله یکی هم زندگی تورو خراب کنه!(حداقل دلم آروم می شد)

قبلا خیلی امید داشتم با شوهرم کات کنن. دعا میکردم یه شوهر خوشگل پولدار گیرش بیاد که همش دخترا اویزونش بشن!!! ولی الان دیگه تقریبا از کات کردنشون نا امید شدم. بعیده بی خیال هم بشن. مگر اینکه یهو یه چیزی بینشون پیش بیاد

اینک پنج‌شنبه 31 تیر 1400 ساعت 08:07 http://Inak.blogsky.com

وقتی تراوشات ذهنت رو بهش نمیگی، اون از کجا متوجه خرابی کارش بشه عزیزم؟

گاهی میگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد