صبح داشتم هل رو میشکوندم که توی قوری بندازم. ناخوداگاه شعر"عروس ما هل داره..." توی ذهنم پلی شد! شروع کردم باهاش زمزمه کردن. پرت شدم به روز عقدکنان خودم... چه قدر همه زنها و دخترهای فامیل شوهرم دوست داشتند بیان من رو از نزدیک ببینند. ببینند این دختر کیه که انتخاب فلانی بوده. اخه شوهرم ازون پسرهای سوگل فامیلشون بود و هست. کلی براش خواستگاری رفته بودن. همه قبولش داشتن(و دارن). همه منتظر بودن ببینن فلانی با این همه برو و بیا، با کی ازدواج میکنه!
بعدها خودش بهم گفت خانم سین (یکی از زن های باتجربه فامیلشون) که توی جلسات خواستگاری باهاشون میرفته، بعد از اینکه اومدن خواستگاری من، بهش گفته این دختره با همه اونایی که تا حالا رفتیم خواستگاریشون فرق داشت.
با خودم فکر کردم، چی شد که تونستی با من اینکار رو کنی؟ من که انقدر نورچشمی خودت و فامیلات بودم. من که انقدر توی چشم خودت و فامیلات خوب و عالی بودم. همین الان هم اگه فامیل های شوهرم و همون خانم سین بفهمن شوهرم قصد داره زن دوم بگیره پشت من درمیان و تو روی پسر سوگلیشون وایمیسن. (ولی من قصد ندارم همچین کاری کنم. خودش هم فعلا تصمیمش اینه که هروقت قرار شد ازدواجش رو رسمی کنه، همه چیز مخفیانه باشه.) چی شد که اینجوری شد؟ خیلی خودبین هستی... خودخواه
سلام
پنهان نوشت عزیز،
خیلی فرق میکنه که دائم باشه یا موقت. فکر میکنی اگر دائم بشه ، شب پیش اون نرفتن چقدر دووم پیدا میکنه؟ خیلی زود یا خود دختره یا پدرمادرش راه میفتن دنبال حق و حقوقش. ممکنه تو این وسط بشی اون آدمی که ضعیف و خودخواهه و داره یه زن رو از حقش محروم میکنه با حساسیت هاش، با اینکه حقی بیش از زن دوم نداره و هردوتون زنشین. خانواده ت و خانواده همسرت ممکنه اعتراض کنن که چرا به ما نگفتی که جلوی این وضع رو بگیریم؟ دیگه متهم میشی نه مظلوم
بعد هم الان دختره مخفیه و آبروش جلو خانواده خودش میره باردار شه، ولی اگر دائم شه ممکنه یا تقاضای مادرشدن کنه و شوهرت هم که به قول خودت یه مقدار از سر دلسوزی و دغدغه دخترای سن بالا و این حرفا باهاش ازدواج کرده و ممکنه جواب مثبت بده، یا به لطایف الحیلی ناخواسته باردار شه که جا پای خودشو سفت کنه
نمیخوام فکر و خیال آزاردهنده بندازم تو سرت، ببخش منو اینارو گفتم. ولی مطمئن باش اگر یجاهایی منفعلانه عمل کنی بعدا متهم میشی به اینکه خودت به ظلم تن دادی و علیهش نشوریدی
صبوری کردن با منفعل بودن فرق داره. صبور باش. همسر خوبی باش. ولی سیاست هم داشته باش
اون تو عقدنامه بهت قول داده بوده زن دوم نگیره بی اجازه ت ، و زیر قولش زده
بلاخره اون امضای عقدنامه یه حق و حقوق شرعی ای باید برات ایجاد کنه دیگه. هیچ وقت پرسیدی راجع بهش؟
پنهانـوشت عزیزم.بانو اگراینجاچیزی گفتم یاقضاوتت کردم یادلت رولرزوندم یاحالت روبد کردم یا.... خواهش می کنمـمنو ببخش.فقط نمی خوام این یه چیزعادی بشه بین مردم.حلالم کن
اشتباه من رو تکرار نکن... باید به شوهرت بگی هروقت تصمیم رسمی کردن اون زندگی رو داشتی قطعا من به خانواده ت میگم..وگرنه بعدا همون خونواده اش میگن خب چرا تو زودتر به ما نگفتی؟حتما خودت راضی بودی... خود شوهرتم میدونه کارش عامه پسند نیست که میخواد مخفیانه باشه وگرنه آدم اگه از خودشو و کارش مطمین باشه ترسی نداره از اینکه بقیه بفهمن! شوهرت از اعتبارش میترسه که میخواد مخفیانه باشه تو هم این ترس رو تو جونش بنداز که اگه رسمی بشه شک نکن همه میفهمن!!!
واقعا قصد ندارن این ارتباط رو تموم کنن؟؟اگه قرار به رسمی شدن حتی مخفیانه باشه واکنش شما چیه؟؟
وقتی قرار نباشه شب ها بره پیشش و اینکه مخفی بخواد بمونه، دیگه صیغه و دائمش فرق چندانی به حال من نداره.
چه بسا ممکنه وقتی میرن زیر یک سقف به مشکل بخورن و کارشون به طلاق برسه. این رو زیاد دیدم توی ازدواج های دوم
کاش این موضوعات جرقه ای بشه توی ذهن مردا....خودت بهش یادآوری کن