پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

وسوسه

چند روز پیش همسر خواب بود. یک لحظه گوشیش یه زنگ خورد و قطع شد. با خودم گفتم شاید اقدس بوده. پاورچین پاورچین رفتم گوشیش رو روشن کردم. تماس از اقدس نبود. ولی یه چیز دیگه دیدم روی گوشیش که خیلی عجیب بود! چندوقت پیشا گفته بودم که شوهرم اخیرا همه پیام رسان هاش با اثر انگشت خودش باز میشه. ولی اینبار دیدم رو گوشیش نوشته فلان پیام رسان از حالت قفل خارج شد!! همون پیام رسانی که با اقدس توش چت میکنن... یهو شیطون دوید تو جلدم که بردارم پیامای اقدس رو بخونم. چند ثانیه مکث کردم. ولی درنهایت پشیمون شدم. خیلی سال هست که دیگه پیام هاش رو نخوندم. اونوقتا که میخوندم خیلی چیزا دستم اومده بود. ولی درکنارش کلی هم حالم به هم خورده بود از شوهرم و از پیامهای اقدس... سوهان روح بود. و اینکه یک عطش کاذب بهم میداد. همش دوباره مترصد فرصت بودم که برم بخونم. 

ولی اینبار هم با اینکه امکانش رو داشتم اینکار رو نکردم. یکبار عهد خودم رو بشکنم دیگه تضمینی نیست بعدا هم این کار مزخرف رو تکرار نکنم.

نظرات 11 + ارسال نظر
یه زن شنبه 8 آبان 1400 ساعت 13:13

شاید کات کردن که قفل رو برداشته

نه قفل رو برنداشته. اون روز قفلش غیرفعال شده بود فقط

ایلی پنج‌شنبه 6 آبان 1400 ساعت 22:25

عزیزم خیلی کار خوبی کردی که نخوندی، تجسس برای وقتیه که سر از موضوع در بیاری و بتونی تصمیم بگیری. شما که اصل موضوع رو متوجه شدی و تصمیمت حالا هرچی هست گرفتی دیگه جزئیات بیشتر فقط اعصاب خوردی خودته و تاثیر دیگه ای نداره

فریبا پنج‌شنبه 6 آبان 1400 ساعت 19:14

من جای شما بودم حتما میخوندم... اینکه بفهمم رابطش با شوهرم چه جوریه ؟؟؟چی میخواد ازش؟؟کجاها رفتن یا چیکارا کردن خیلی مهم هست واسم تو همچین رابطه ایی...
اگرم اینا مهم نبوده باشن بازم حتما میخوندم اخرش چهارتا فحش که میتونستم بدم حداقل دلم خنک بشه!!!
دخترجااااان یکمی یه کاری کن حال خودت خوب بشه انقدر نگو شوهرم.. یه بارم بگو خودمممم

قبلا میخوندم.
واقعیت اینه که دل خنکیش مثل یک فوت در برابر یک اتیش بزرگه. حرص خوردنش خیلی بیشتره

شادزی پنج‌شنبه 6 آبان 1400 ساعت 18:19

پنهان جون به این فک کنا که اقدس مخفیه هرچی باشه اما این پیج مریم بوشهری هست که زاییده زن تازه زا را ول کرده با هووش عالیه رفتن پی خوشگذرونی اینقد همه فالوورا غصهشون شد من خودمم گریم گرفت من میگم شوهره و مردها نامرد شدن وگرنه زنها که هیچوقت بهم رحم ندارنخیلی گریه کردم بیچاره با بچه نوزادش نشسته نخلستون فیلم میگرفت خدا همه ظالما را لعنت کنه

پیجش رو دنبال نمیکنم

سیده پنج‌شنبه 6 آبان 1400 ساعت 15:04

ماشاالله

ماهرو پنج‌شنبه 6 آبان 1400 ساعت 12:19

سلام تقریبا هر هفته ای یه بار میام وبه وبلاگ سر میزنم خیلی برام عجیبه که فقط حرص میخوری غصه میخوری وزجر می‌کشی نه به اقدس خانم آسیبی میرسه نه به شوهرت فقط خودتو زندگیتو ارامشتو داری نابود میکنی من جای شما نیستم می‌دونم خیلی خیلی کنار اومدن با این قضیه سخته اگه اشتباه نکنم دو سه سالی هست که شوهر شما وارد این رابطه شده خوب تا کی تا کجا میخوای اینجوری ادامه بدی به نظرم یکبار فقط یکبار اجازه بده شوهرت به این وبلاگ سر بزنه شاید خودش متوجه بشه چقدر این رابطه به شما آسیب زده من نمیگم قوی باش کم نیار به خاطر بچه وغیره بساز و زندگی کن فقط میگم برای آرامش خودت هر کاری لازمه انجام بده
یه نکته ای که میخواستم بگم من همیشه وقتی خانم های سرپرست خانواده یا دخترای مجرد سن بالا یا خانم با معلولیت زیاد که میبینم با خودم فکر میکنم خوب چه اشکالی داره اینها هم مثل من داشتن یه شوهر خوب داشته باشند بعد به این فکر میکنم خودم واسطه این کار خیر بشم با اینکه می‌دونم همسرم چه مالی چه عاطفی می‌تونه ساپورت کنه ولی جراعتش ندارم خیلی میترسم که خودم زندگی خودمو خراب کنم میگم شاید همسرم عوض بشه اونو بیشتر دوست داشته باشه وصد تا فکر دیگه حالا شاید همسر شما هم یه همچین فکری با خودش کرده شاید نیتش خیر باشه ولی خودش خبر نداره که باشما چه کرده
از ته قلبم برات دعا میکنم که به آرامش برسی دوست عزیزم

ممنون از دعای خیرت

الهام پنج‌شنبه 6 آبان 1400 ساعت 01:32

همسرت مادر هم داره؟آیا اونا خبر دارن؟

خبر ندارن
تقریبا هیچ کس نمیدونه

اینک چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 21:28 http://Inak.blogsky.com

آفرین. دمت گرم.


منم چنین عهدی رو با خودم و خدا بسته بودم.

و از وقتی خودمو کنترل کردم، به شدت آرامش عمیقی پیدا کردم.

انگار خدا اون آرامش رو به عنوان جایزه به من داده بود. به همین برکت قسم...

مریم از بندر بوشهر چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 21:17

شوهر خاله من سالها پیش خودش رو به دیوانگی زد تا براش زن بگیرن .یه فالگیر گفته بود اگه میخواین خوب بشه باید براش زن بگیرین . خالم راضی شد که براش بره خواستگاری تا شوهرش حالش خوب بشه . زن دومش اون موقع 14 سالش بود . الان چندتا بچه داره ازش . چند بار میخواست دوباره تجدید فراش کنه زن دومش نزاشتش .پولش هم از پارو بالا میره خیلی پولداره

فاطمه :) چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 13:24

آفرین
شرعا هم اجازه ی اینکارو نداری. اگر بازم وسوسه اومد سراغت به حرام بودن این فعل فکر کن

مانا چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 11:35

سلام
واقعا جای تشویق داره
شما یک قدم به جلو برداشتین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد