خواب میدیدم که متوجه شدم همسر و اقدس دوتایی یک سفر یک روزه به شمال داشتند! و نمیدونم چه طوری از برخی اتفاقات و مکالماتشون توی سفر با خبر بودم!!!! مثلا دیدم که همسر اونجا ماهی خریده و داده اقدس بپزه. بعد که اقدس پخته همسر کلی از سلیقه ش تعریف کرده و ازینجور داستانا!!!
بعد دو هفته بعد همسر منو برده شمال و باز ماهی خریده و من تمام تلاشم رو کردم ماهیم از چیزی که از اقدس دیده بودم بهتر بشه!! ولی در نهایت همسر یه تشکر ساده کرد. من توی خواب چپ چپ به شوهرم نگاه میکردم و اون نمیدونست علتش چیه!
همینجوری داشتم به خوابم ادامه میدادم و به حواشیش پروبال میدادم که الحمدلله بچم بیدارم کرد! وگرنه احتمالا کار به جنگ و دعوا میرسید!!
سلام ان شاا.. خدا بهت آرامش بده
اینقدر فکر نکن واقعا برات نگرانم!!
عجب
اره دیگه همش میخوای خودتو با اون مقایسه کنی.. ولی اینو بدون تو خیلی از اون بالاتری که تونستی این همه وقت با این صبوری اونو تحمل کنی کنار خودت...
اعتماد به نفس داشته باشید وبهش فکر نکنید