پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

روابط موازی یا مثلثی؟

یکی از مواردی که در رفتار شوهرم من رو خیلی میرنجونه اینه که اصلا شوهرم بهم حق نمیده که ازش دلخور باشم! میگه به تو هیچ ربطی نداره من با کسی دیگه ازدواج کنم. من باید وظایفم رو نسبت به تو انجام بدم که میدم. دیگه بقیه ش به تو ربط نداره!! وقتی راجع به رابطه ش با اقدس حرفی بزنم یه جوری برخورد میکنه انگار دارم راجع به زندگی برادرش نظر میدم! انگار نه انگار اقدس و من دو ضلع یک مثلث شدیم. هرکدوم از ما رو جدای از اون یکی میبینه.


تلافی

چند تا از دوستان خانوادگیمون رو قبل از شروع کرونا تصمیم داشتیم دعوت کنیم. با شروع کرونا منتفی شد. دیگه این روزها که وضعیت کرونا بهتر شده گفتیم دعوتشون کنیم.

اون شبی که دعوت کردیم من از صبح داشتم دست تنها کار میکردم. خیلی وقت بود خونه مون مهمون نیومده بود و وضعیت خونه نیاز به کمی تغییرات داشت. غذا پختن و تمیز کردن خونه هم که جای خودش بود...

خلاصه که وقتی مهمون ها رفتند خیلی خسته و هلاک بودم. همسرم خیلی شیک رفت توی رخت خواب و من موندم و بچه هایی که از شدت شیطنتی که پشت سر گذاشته بودند هایپر شده بودند. همسر هنوز خوابش نرفته بود که یکی از بچه ها سراغش رفت و گفت بیا بهم غذا بده! شوهر هم مردونگی کرد و بلند شد براش غذا اورد.

منم داشتم اونطرفا میچرخیدم و بقایای مهمونی رو جمع و جور میکردم که یکهو.... چشمم افتاد به گوشی شوهرم و دیدم داره با اقدس چت میکنه

تا دیدم اینجوریه سریع گفتم من رفتم بخوابم. شب بخیر... و به همین خوبی خوابوندن بچه ها رو انداختم گردن شوهر 

حقشه.... کی گفته من از صبح تا شب کار کنم ایشون شب بیاد خیلی شیک بره تو رختخواب گوشی دستش بگیره با دلبرِ خاک برسر چت کنه و من تنهایی بچه بخوابونم؟!

قضاوت

امروز این متن رو توی اینترنت دیدم... یاد یک سری از کامنتر ها افتادم!


یه جوری درباره ادمها قضاوت کنید که اگه یه روزی خلافش بهتون ثابت شد شرمنده خودتون نشید...



زندگی گل و بلبل وار

حتما شما هم در اطرافیان دیدین یا شنیدین که یک دختر و پسری سالها عاشق هم بودن و کلی تلاش کردند تا به هم برسن اما بعد از ازدواج همش کارشون دعوا بوده و نهایتا بعد از چند ماه به طلاق رسیدن... در صورتی که قبل ازدواج مدت طولانی با هم دوست بودند و شناخت از یکدیگر داشتند

حقیقت اینه که ادمها تا وقتی با هم زیر یک سقف نرن خیلی از اختلافاتشون بروز پیدا نمیکنه و همه چیز خیلی خوب و عالی به نظر میاد. 

الان حکایت شوهر من و اقدس هم همینه. اونها سالهاست صیغه هستند اما هنوز باهم زندگی مشترک نداشتند. برای همین خیلی از رفتارهای همدیگه که اون روی سکه هست رو ندیدند... پس تا وقتی اقدس صیغه هست و خونه باباشه، فرصت داره زن خوبی به نظر بیاد.

 و از طرفی من که سالیان سال هست با شوهرم زیر یک سقف دارم زندگی میکنم، بچه دارم، با خانواده شوهر در ارتباطم، مسائل کاری شوهرم با زندگیمون آمیخته هست و غیره... قطعا چالش های خیلی زیادی با شوهرم پیدا کردم و میکنم. در نتیجه گاهی بحث داریم گاهی دلخوری پیش میاد... و من میشم زن غرغرو!

خیلی نابرابره.... اینجوریه که غالبا زن صیغه ای سوگلی به نظر میاد. 

اگر قرار باشه روزی شوهرم اقدس رو دائم کنه و زندگی مشترک داشته باشند... اونوقت هست که میشه منصفانه قضاوت کرد... البته شاید بازم منصفانه نباشه. مثلا اگر اقدس یک زن دوم مخفی باقی بمونه، هیچ وقت با خانواده شوهر چالش نداره! ولی در عوض چالش های دیگه ای داره که من ندارم...