پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

پنهان نوشت

حرف هایی توی دلم هست که به هیچکس نمیتونم بگم.اینجا مینویسم تا سبک شوم

مقام رضا

من متاسفانه سالک نیستم. این متن رو که دیدم یاد یه عده افتادم که میگن شماها فکر میکنید خدا خواسته تو این دنیا زجر بکشید!! 


#مولانا

#کریم_زمانی

کتاب #میناگر_عشق


رضا از مقامات عالی سلوک بلکه آخرین آنهاست و نیل بدان برای هر سالکی میسر نیست.


رضا میوهٔ درخت عشق و محبت است. کسی که بدین مقام منیع می رسد از دل و جان معتقد می شود که در قسمت ازلی خطا و زَلَلی نرفته و هرچه بر او می رسد خیر محض است 


غزالی می گوید یکی از 

نشانه های عشق و محبت این است که آدمی به خاطر معشوق و محبوب خود ناملایمات و بلاها را به جان بخرد.


عارفان ربّانی گفته اند که

 حقیقت و کُنه رضا این است که 

بنده رضای خود را با رضای حضرت معشوق معاوضه کند.

چنانکه از رابعه عدویّه پرسیدند 

چه وقت بنده به رضا می رسد؟ گفت:((آن گاه که هم نعمت و 

هم مصیبت او را شادمان کند)) 

خرسندی بنده از نزول بلا از آن روست که یقین دارد که بلا 

برای اصلاح و تکمیل نفس او لازم است. 

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد

بوالعجب من عاشقِ این هر دو ضد.



نفرین

امروز شوهرم بعد از مزه مزه کردن حرف توی دهنش، دست و پا شکسته بهم گفت که اقدس یه مریضی گرفته. البته انگار با جراحی قابل درمانه. یه لحظه یاد همه نفرین هایی که علیهش کردم افتادم. چه قدر توی ناراحتیام گفته بودم ایشالله درد بی درمون بگیری یکم از کار خودم بدم اومد. حالا نمیگم الان نفرین های من بوده که باعث مریضیه اون شده. ولی با خودم فکر کردم دیدم من راضی به مریضی هیچ آدمی نیستم. ولی اینم بگم ازینکه فهمیدم اون مریض شده ابدا ذره ای ناراحت نشدم! حتی یکم ازینکه رفت و امدش با همسر کمتر خواهد شد خوشحالم شدم! ما از باطن اتفاقات عالم بی خبریم. نمیتونم مطمئن بگم که این سزای کاریه که با من کرد! شاید نباشه. ولی در هر صورت یه تلنگر بهم زد که سلامتی کسی رو نفرین نکنم. مرگ شاید نفرین بهتری از درد باشه! ادمها بالاخره یه روز میمیرن. اگر زودتر بمیرن آزارشون زودتر برداشته میشه. اما اگر درد داشته باشن دنیا جای بدتری میشه.

فطرت

نمیدونم اول از همه کی پای فطرت رو توی بحث های اینجا باز کرد. به نظر من تنوع طلبیِ مرد، توی ذاتشه. فرق ذات و فطرت رو هم من دقیق نمیدونم. فقط برداشتم اینه که فطرت مربوط به نوع بشر اعم از زن یا مرد هست. مثلا میگیم فطرت انسان خداجو هست. اما وقتی منِ پنهان نوشت میگم ذات مرد، منظورم خصوصیات ذاتی جنس مذکر هست. همونطور که خود نمایی توی ذات زنه. فکر کنم توی کامنتها هم قبلا این مثال رو زدم.

حالا الان یکی میاد میگه من 100 تا زن میشناسم تنوع طلب(از لحاظ ارتباط با جنس مخالف) هستند. صد تا مرد هم میشناسم که همش دنبال خودنمایی هستن. باشه قبول. ولی در مجموع به طور متوسط زن ها بیشتر خرج لباس و ارایشگاه میکنن یا مردها؟ زن ها بیشتر اهل خیانت هستند یا مردها؟ 

خودمون رو گول نزنیم.

ضمنا همه ی دستورات دین هم اونجور که برخی گفتند در تطابق با ظاهرِ فطرت نیست(اگر به بطنش نگاه کنیم بحث عوض میشه). علایق رو با فطرت قاطی نکنیم. مثلا انسان به طور عادی به جان و مالش علاقه داره. پس شهادت و انفاق این وسط چی میشن؟ یا مثلا اونها که میرن خلافکار میشن ایا همه شون از روی ناچاریه؟ نه خیلیا هستن که از روی پلیدی و زیاده خواهی و خودخواهی هست که دزد و قاچاقچی و قاتل میشن و از کارشون هم راضی هستن. اینا فطرت شون چیه؟!


یه مبحث رو هم چندین بار گفتم. ولی انگار هنوز بعضیا فکر میکنن من نظرم اینه که مردها باید برن دو سه تا زن بگیرن!!! خیر دوستان. من همیشه میگم اصل خلقت بر تک همسریه. چند همسری برای شرایط خاص و افراد خاص هست. اگر اصل بر چند همسری بود خدا باید تعداد دخترانی که خلق میکرد اقلا دو برابر پسرها میبود. درصورتی که میبینیم به طور حدودی تعداد موالید دختر و پسر بسیار به هم نزدیکه.

تامام!

حول حالنا الی احسن الحال

چند روزی بود یکم حال و روز جسمی و روحیم خوب نبود (به اقدس هم هیچ ربطی نداشت!!) 

امروز عصر باید جایی میرفتم. بچه ها رو گذاشتم پیش باباشون و رفتم. ولی متاسفانه کارم انجام نشد. توی رگبار عصر پنجشنبه خیس شدم. اومدم سوار ماشین شدم و به خاطر فشاری که این چند روز روم بود و انجام نشدن کارم، هق هق تو ماشین گریه کردم. با صدای بلند. شیشه های ماشین خیس بود و رهگذرها نمیتونستن حالم رو ببینن.

یکم که اروم تر شدم ماشین رو روشن کردم و راه افتادم. توی ترافیک متوجه شدم از ماشین کناری صدای اهنگ میاد. منم گوشیمو وصل کردم به رادیوی ماشین و اهنگ گذاشتم. 

هرچی اهنگ دوبس دار بود پلی کردم! با صدای بلند!! اتفاقا چندتای اولش هم درمورد پاییز و بارون و اینا بود!! یکم حالم بهتر شد. یکم جلوتر دیدم پسرک گل فروش گل مورد علاقه من رو داره میفروشه... کمتر پیش میاد ببینم دست فروش ها این گل رو دارن. سریع ازش یه دسته گل خریدم و با یک نفس عمیق بوش کردم و حالم خیلی بهتر شد...

خدا کنه فعلا تو همین حال خوب باقی بمونم.

کاغذهای باطله

اون پست مربوط به اطلاعات اقدس روی کاغذ باطله ها رو یادتونه؟

امروز یه کاغذ دست بچه ها بود. مطالب پشتش توجه شوهرم رو جلب کرد. بهش گفتم کاغذ باطله های فلان کار هست. اتفاقا توی یکیش اطلاعات اقدس هم بود.

فقط سکوت کرد.

فهمید که من در جریان موضوع هستم...

وسوسه

چند روز پیش همسر خواب بود. یک لحظه گوشیش یه زنگ خورد و قطع شد. با خودم گفتم شاید اقدس بوده. پاورچین پاورچین رفتم گوشیش رو روشن کردم. تماس از اقدس نبود. ولی یه چیز دیگه دیدم روی گوشیش که خیلی عجیب بود! چندوقت پیشا گفته بودم که شوهرم اخیرا همه پیام رسان هاش با اثر انگشت خودش باز میشه. ولی اینبار دیدم رو گوشیش نوشته فلان پیام رسان از حالت قفل خارج شد!! همون پیام رسانی که با اقدس توش چت میکنن... یهو شیطون دوید تو جلدم که بردارم پیامای اقدس رو بخونم. چند ثانیه مکث کردم. ولی درنهایت پشیمون شدم. خیلی سال هست که دیگه پیام هاش رو نخوندم. اونوقتا که میخوندم خیلی چیزا دستم اومده بود. ولی درکنارش کلی هم حالم به هم خورده بود از شوهرم و از پیامهای اقدس... سوهان روح بود. و اینکه یک عطش کاذب بهم میداد. همش دوباره مترصد فرصت بودم که برم بخونم. 

ولی اینبار هم با اینکه امکانش رو داشتم اینکار رو نکردم. یکبار عهد خودم رو بشکنم دیگه تضمینی نیست بعدا هم این کار مزخرف رو تکرار نکنم.

فرزندان قدر نشناس

عشق مادر به فرزند عشق یک طرفه س. هر مادری که به این نیت روی بچه ش سرمایه گذاری کنه که در اینده بچه عصای دستش بشه، باخته.

اما اینکه بچه ها در اینده قدر سختی هایی که مادر به خاطرشون تحمل کرده رو نمیدونن، توجیه مناسبی نیست که الان و اینده شون رو سیاه کنیم.

گاهی طلاق نگرفتن اسیب بیشتری برای بچه داره. اونوقت قضیه فرق داره

دوست دختر الاف

اقدس تو حالت بهم نمیخوره از خودت؟ فقط تبدیل شدی به زیرخواب... خیلی حقیری... واقعا بیچاره ای که پای همچین رابطه ای موندی

برو به درک

باهوش کی بودی تو؟

یه مدتی بود، اون اوایل که شوهرم نمیدونست من در جریانم که داره چه غلطی میکنه! هر وقت من میرفتم خونه مادرم، همون روز شوهرم میرفت پیش اقدس. علتش هم این بود که فکر میکرد من متوجه نمیشم چه ساعتی از سرکار رفته خونه و مثلا داره منو میپیچونه!! (به قول اینک، خنگ های دوست داشتنی!) اما غافل ازینکه من خیلی تیزتر از این حرفها بودم و میفهمیدم. شب که برای شام میومد خونه مامانم با قیافه برج زهرمار من مواجه میشد و چون خودش رو خیلی زرنگ فرض میکرد نمیدونست چرا من انقدر آشفته ام! 

اخرش دیگه خیلی زور زده بود به این نتیجه طلایی رسیده بود: فکر میکرد میرم خونه مامانم یکی منو پر میکنه و من اخلاقم گند میشه!!!! این همه هوش و درایتش از پهنا توی حلقم!


مظلوم

شوهرم چون وقت کمتری برای اقدس میگذاره همیشه یه حس عذاب وجدانی نسبت به کم کاریش داره! همش توی ذهنش حق رو به اون میده که از گرمای وجود شوهر کم بهره س

حالا انگار وقتی پیش منه چه قدر حضور پرشوری داره! اصلا شوهرم این رو در نظر نمیگیره که انتخاب من این نبوده که مرد من زندگیش رو با زن دیگه ای هم شریک بشه. ولی انتخاب اقدس این بوده. درسته که از سر ناچاری تن به این خفت داده. ولی شاید اگر من جای اقدس بودم (که هزاران بار خدا رو شکر میکنم که جای اون نیستم) بین تجرد ابدی و زندگی فعلی اقدس، احتمال 99 درصد تجرد ابدی رو ترجیح میدادم. حاضر بودم تو تنهایی بمیرم ولی زن مرد متاهل نشم. اونم چی؟ زن صیغه ای.... خیلی بدبختی اقدس... خدایا شکرت که من توی شرایط اون نیستم. 

با خودم فکر میکنم که شاید ترجیح میدم به جای اینکه شوهرم پیش من باشه و هیچ حضور موثری نداشته باشه و یک سره با اقدس پیام رد و بدل کنه، کلا یه وقتایی پیش اون باشه تا این حس مظلومت رو نسبت به اقدس نداشته باشه که دائم بخواد به اون حق بده.

ولی نمیدونم در عمل طاقتش رو دارم یا نه. شاید اگه واقعا این اتفاق بیفته رگ گردنم بزنه بالا...