-
جیغ
سهشنبه 15 شهریور 1401 23:44
امشب در ادامه بحث هفته پیش با شوهرم کمی اوقات تلخی داشتیم. بعدش شوهرم از خونه رفت بیرون. بچه ها هم خونه نبودند... خیلی ناراحت بودم... از ته دل با صدای خیلی بلند جیغ زدم و اقدس رو نفرین کردم... یه جوری جیغ میزدم که فکر کنم صدام تا خونه همسایه ها هم رفته باشه... فعلا در موقعیتی هستم که امکان قهر کردن از خونه رو ندارم....
-
دعوای جدید
دوشنبه 7 شهریور 1401 19:53
بعد از مدتها دوباره امروز سر یه چیزی که به اقدس مربوط میشد با شوهرم بحثم شد. حالا قهر کرده مثلا... اعصابم خرده امیدوارم بتونم تحمل کنم و محلش ندم دلم میخواد زنگ بزنم به اقدس فحش بدم...
-
خدا را شکر
چهارشنبه 5 مرداد 1401 23:43
وقتی یهو یادم میفته مدتهاست اینجا چیزی ننوشتم خدا رو شکر میکنم. وقتی اینجا نمینویسم معنیش اینه که اتفاق خاصی در مورد اقدس پیش نیومده که بخواد عصبیم کنه! لا حول ولاقوه الا بالله...چشم بد دور... فعلا اقدس در حاشیه س. اگرم گاهی حرفی ازش توی خونه زده شده انقدر مهم نبوده که بره روی مخم. به امید روزی که کلا از زندگی من بره...
-
اینک
جمعه 27 خرداد 1401 09:29
سلام خیلیاتون گاهی پیام میگذارید و سراغ اینک رو از من میگیرید. اینک حالش خوبه الحمدلله. مدتی هست که دختر بزرگش ارتباطش رو با خانواده از سر گرفته و متوجه اشتباهات و سوء تفاهمات شده. با همسر و فرزندش به خونه اینک رفت و آمد داره و الحمدلله روز های خوبی در کنار هم دارند. اینک جان نتیجه صبوری هاش رو دید و همه بحران ها رو...
-
روی مخ
شنبه 21 خرداد 1401 09:27
دیروز نمیدونم چه خبر شده بود که باز شوهرم و اقدس یک سره مشغول چت بودن. یعنی هربار که شوهرم پیاماشو باز میکرد چشم مینداختم میدیدم اقلا 60،70 تا خط نوشته...نوشته...نوشته... لال بمیری! چی میگی این همه؟!!!! حتی تا موقع خواب وقتی رفتم کنار شوهرم خوابیدم داشت به اقدس پیام میداد. من که اومدم پیشش دیگه مجبور شد گوشی رو بذاره...
-
سلفی
شنبه 17 اردیبهشت 1401 12:14
شوهرم اصلا اهل عکس گرفتن از خودش و سلفی انداختن نیست. دیشب داشتم عکسای توی گوشیش رو نگاه میکردم و دنبال یه عکس از بچه ها میگشتم. یهو دیدم دو تا عکس سلفی دلبر طور توی عکساش داره!! منم که ذهنم خرابه. با خودم گفتم حتما اینا رو گرفته فرستاده برای اقدس جونش!
-
سایه ت کم شه
یکشنبه 11 اردیبهشت 1401 23:14
به حق این اخرین ساعت های ماه رمضان... موقع نزول باران... هرچه زودتر سایه ت به خیر و عافیت از زندگی ما کم بشه...
-
شب قدر
دوشنبه 5 اردیبهشت 1401 11:13
دیشب سر افطار و سحری و بعد از احیا، شوهرم کلی با اقدس بهم پیام میزدن. نمیدونم چی میگفت دختره. ولی من خیلی ناراحت شدم. چون از سر شب تا سحر روی هم چهارتا جمله هم با من حرف نزد. اونم در حد اینو بیار اونو بگیر و ازین حرفا... دیشب هیچ دعایی برای این قضیه نکردم که مثلا خدایا شر این قضیه رو کم کن. فقط گفتم خدایا من دیگه...
-
خواب سفر
جمعه 2 اردیبهشت 1401 11:33
خواب میدیدم که متوجه شدم همسر و اقدس دوتایی یک سفر یک روزه به شمال داشتند! و نمیدونم چه طوری از برخی اتفاقات و مکالماتشون توی سفر با خبر بودم!!!! مثلا دیدم که همسر اونجا ماهی خریده و داده اقدس بپزه. بعد که اقدس پخته همسر کلی از سلیقه ش تعریف کرده و ازینجور داستانا!!! بعد دو هفته بعد همسر منو برده شمال و باز ماهی خریده...
-
دوران دوری
یکشنبه 14 فروردین 1401 18:24
قبلا توی اون وبلاگم گفته بودم که عید ها و ماه رمضون شوهرم و اقدس با هم نیستن. امسال که این دو تا ایام پشت هم افتاده نزدیک دو ماه شرش کمه!!!
-
صاحب نظر!
سهشنبه 24 اسفند 1400 17:36
میخواستیم برای عید توی باغچه مون یکم گل بکاریم. دیروز به شوهرم گفتم بریم بازار گل، گل بخریم بیاریم. شوهرم گفت اقدس گفته خواستید گل بکارید فلان کارش بکنید بهتره!!! منتظر نظر ایشون بودم. شوهرمم نمیدونم چه فکری پیش خودش میکنه راجع به گل کاشتن تو باغچه مون هم میره با اقدس حرف میزنه. احساس میکنم تو اکواریوم دارم زندگی...
-
اسم رمز
یکشنبه 22 اسفند 1400 18:56
چند روز پیش از لحاظ جن سی احساس نیاز میکردم. در نتیجه رفتم سراغ همسرم. یهو همسرم با استفاده از یک کلمه عجیب که من تا حالا نشنیده بودم ازم غیرمستقیم پرسید که من نیاز دارم که دارم این کارها رو میکنم؟! من خیلی جا خوردم. گفتم این کلمه یعنی چی؟! بعد حالم زیر و رو شد. حس کردم این اسم رمزشون برای رابطه با اقدسه... صریح هم...
-
وبلاگ دوستانه
شنبه 21 اسفند 1400 20:23
کسی ازون خانم وبلاگ دوستانه خبر داره؟ دیگه نمینویسه. نکنه شوهرش یا هووش خفه ش کردن!!
-
حساسیت بیجا یا با جا! مساله اینست
شنبه 14 اسفند 1400 09:56
چند شب پیش نمیدونم چی شد حرف اقدس به میون اومد. شوهرم بهم گفت تو خیلی حساسیت بیجا داری!! من همش مجبورم مراقب باشم تو برات سوتفاهم پیش نیاد. من خیلی کم با اقدس هستم ولی تو همش فکر میکنی من و اون همیشه با همیم. و یکم ازین جور چرت و پرتا. منم جوابشو ندادم. فقط گفتم فکر نکن اگه سکوت میکنم معنیش اینه که تو درست میگی...
-
من هستم!
جمعه 6 اسفند 1400 20:40
سلام ممنونم از احوال پرسی هاتون... حالم خوبه الحمدلله... فقط خیلی سرم شلوغه. وقت نکرده بودم به اینجا سر بزنم. اتفاق قابل ذکری هم پیش نیومده که بگم. فقط اینکه توی این مدت اقدس جراحی کرده و مشکلش حل شده. همین. ایام به کام...
-
حرف ممنوع
یکشنبه 26 دی 1400 23:01
زن ایده ال شوهر من یک زن لال است. نهایت چیزی که از دهنش خوبه دربیاد "چشم" هست! لال بمیری الهی که انقدر دیکتاتوری
-
خودخواه
سهشنبه 14 دی 1400 09:17
مرد متاهلی که در مجموع زندگی خوب و قابل قبولی داره، با اینحال دنبال زن دیگه ای میره... خودخواهه. خودخواه
-
کم خونه بیا
چهارشنبه 1 دی 1400 21:01
حوصله شوهرمو ندارم. دلم میخواد صبح زود بره سر کار شب دیر بیاد. میدونم اگه اقدس دائم بشه مشکلاتم بیشتر میشه. وگرنه به شوهرم پیله میکردم بره دائمش کنه تا یک شب در میون خونه نیاد من راحت باشم!
-
بی تفاوت
جمعه 26 آذر 1400 08:50
یه مدته رفتم تو فاز بی تفاوتی. زندگیم دچار یکنواختی شده. و سرم گرم کارای خودم و کلاسهامه. کارهای خونه رو در حد ضرورت انجام میدم. زنانگی توم کمرنگ شده. شوهرمم بهم اعتراض میکنه با اینکه میدونم درست میگه، ولی انگیزه برای تغییر ندارم فعلا شاید افسردگی فصلی گرفتم
-
خر خودتی
سهشنبه 23 آذر 1400 09:30
یه وقتا که شوهرم میره پیش اقدس، وقتی میاد خونه شروع میکنه چرت و پرت به هم بافتن که یه وقت من شک نکنم اونور بوده. اتفاقا از همین اسمون ریسمون بافتنش من میفهمم کجا بوده! با این کارش حالم رو دو برابر خراب میکنه. اینکه صرفا بدونم اونور بوده خودش یه بار منفی داره اینکه منو خر فرض میکنه یه بار منفی مضاعف داره برام. حالمو...
-
مقام رضا
یکشنبه 14 آذر 1400 17:07
من متاسفانه سالک نیستم. این متن رو که دیدم یاد یه عده افتادم که میگن شماها فکر میکنید خدا خواسته تو این دنیا زجر بکشید!! #مولانا #کریم_زمانی کتاب #میناگر_عشق رضا از مقامات عالی سلوک بلکه آخرین آنهاست و نیل بدان برای هر سالکی میسر نیست. رضا میوهٔ درخت عشق و محبت است. کسی که بدین مقام منیع می رسد از دل و جان معتقد می...
-
نفرین
پنجشنبه 11 آذر 1400 14:59
امروز شوهرم بعد از مزه مزه کردن حرف توی دهنش، دست و پا شکسته بهم گفت که اقدس یه مریضی گرفته. البته انگار با جراحی قابل درمانه. یه لحظه یاد همه نفرین هایی که علیهش کردم افتادم. چه قدر توی ناراحتیام گفته بودم ایشالله درد بی درمون بگیری یکم از کار خودم بدم اومد. حالا نمیگم الان نفرین های من بوده که باعث مریضیه اون شده....
-
فطرت
جمعه 28 آبان 1400 12:04
نمیدونم اول از همه کی پای فطرت رو توی بحث های اینجا باز کرد. به نظر من تنوع طلبیِ مرد، توی ذاتشه. فرق ذات و فطرت رو هم من دقیق نمیدونم. فقط برداشتم اینه که فطرت مربوط به نوع بشر اعم از زن یا مرد هست. مثلا میگیم فطرت انسان خداجو هست. اما وقتی منِ پنهان نوشت میگم ذات مرد، منظورم خصوصیات ذاتی جنس مذکر هست. همونطور که خود...
-
حول حالنا الی احسن الحال
پنجشنبه 13 آبان 1400 17:34
چند روزی بود یکم حال و روز جسمی و روحیم خوب نبود (به اقدس هم هیچ ربطی نداشت!!) امروز عصر باید جایی میرفتم. بچه ها رو گذاشتم پیش باباشون و رفتم. ولی متاسفانه کارم انجام نشد. توی رگبار عصر پنجشنبه خیس شدم. اومدم سوار ماشین شدم و به خاطر فشاری که این چند روز روم بود و انجام نشدن کارم، هق هق تو ماشین گریه کردم. با صدای...
-
کاغذهای باطله
پنجشنبه 6 آبان 1400 19:22
اون پست مربوط به اطلاعات اقدس روی کاغذ باطله ها رو یادتونه؟ امروز یه کاغذ دست بچه ها بود. مطالب پشتش توجه شوهرم رو جلب کرد. بهش گفتم کاغذ باطله های فلان کار هست. اتفاقا توی یکیش اطلاعات اقدس هم بود. فقط سکوت کرد. فهمید که من در جریان موضوع هستم...
-
وسوسه
چهارشنبه 5 آبان 1400 10:06
چند روز پیش همسر خواب بود. یک لحظه گوشیش یه زنگ خورد و قطع شد. با خودم گفتم شاید اقدس بوده. پاورچین پاورچین رفتم گوشیش رو روشن کردم. تماس از اقدس نبود. ولی یه چیز دیگه دیدم روی گوشیش که خیلی عجیب بود! چندوقت پیشا گفته بودم که شوهرم اخیرا همه پیام رسان هاش با اثر انگشت خودش باز میشه. ولی اینبار دیدم رو گوشیش نوشته فلان...
-
فرزندان قدر نشناس
سهشنبه 27 مهر 1400 21:14
عشق مادر به فرزند عشق یک طرفه س. هر مادری که به این نیت روی بچه ش سرمایه گذاری کنه که در اینده بچه عصای دستش بشه، باخته. اما اینکه بچه ها در اینده قدر سختی هایی که مادر به خاطرشون تحمل کرده رو نمیدونن، توجیه مناسبی نیست که الان و اینده شون رو سیاه کنیم. گاهی طلاق نگرفتن اسیب بیشتری برای بچه داره. اونوقت قضیه فرق داره
-
دوست دختر الاف
دوشنبه 26 مهر 1400 22:43
اقدس تو حالت بهم نمیخوره از خودت؟ فقط تبدیل شدی به زیرخواب... خیلی حقیری... واقعا بیچاره ای که پای همچین رابطه ای موندی برو به درک
-
باهوش کی بودی تو؟
یکشنبه 11 مهر 1400 07:40
یه مدتی بود، اون اوایل که شوهرم نمیدونست من در جریانم که داره چه غلطی میکنه! هر وقت من میرفتم خونه مادرم، همون روز شوهرم میرفت پیش اقدس. علتش هم این بود که فکر میکرد من متوجه نمیشم چه ساعتی از سرکار رفته خونه و مثلا داره منو میپیچونه!! (به قول اینک، خنگ های دوست داشتنی!) اما غافل ازینکه من خیلی تیزتر از این حرفها بودم...
-
مظلوم
شنبه 10 مهر 1400 12:17
شوهرم چون وقت کمتری برای اقدس میگذاره همیشه یه حس عذاب وجدانی نسبت به کم کاریش داره! همش توی ذهنش حق رو به اون میده که از گرمای وجود شوهر کم بهره س حالا انگار وقتی پیش منه چه قدر حضور پرشوری داره! اصلا شوهرم این رو در نظر نمیگیره که انتخاب من این نبوده که مرد من زندگیش رو با زن دیگه ای هم شریک بشه. ولی انتخاب اقدس این...